دل نوشته های سعید تاجیک

ساخت وبلاگ
راهي شده با جگري آتش گرفتهساقي به سويِ كوثري آتش گرفتهدختر كنارِ بسترِ بابايِ مظلوم ...افتاده يادِ مادري آتش گرفتهزينب به رويِ او كشيده چادري كه ...خاكي شده پُشتِ دري آتش گرفتهمولا به عبّاس و حسين و حسنَش گفت ...از حنجر و بال و پري آتش گرفتهگفته برايِ حسن و حسين و عبّاس ...از ماجرايِ خواهري آتش گرفتهگفته ز گوشواره و خلخال و النگوگفته ز صيدِ مَعجري آتش گرفتهگفته ز مُشت و لگد و سيلي و شلاّقگفته ز مويِ دختري آتش گرفته + نوشته شده در  سه شنبه بیست و دوم فروردین ۱۴۰۲ساعت 16:59&nbsp توسط سعید تاجیک  |  دل نوشته های سعید تاجیک...
ما را در سایت دل نوشته های سعید تاجیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : st69a بازدید : 68 تاريخ : چهارشنبه 30 فروردين 1402 ساعت: 20:26

اي كه از زخمِ سرِ تو خونِ غم مي ريزداز تماشايِ تو هر بار ، دلَم مي ريزدچه به روزِ سرِ تو آمده اي تاجِ سرَم ...كه طبيب از ديدنِ سرَت به هم مي ريزد !؟شك ندارم اي پدر كه در كنارِ بسترَت ...اشكِ خون از ديدِگانِ مادرم مي ريزدكربلا زنده شده در نَظَرَم ! مي بينم ...خون ز پا تا به سرِ برادم مي ريزد !از همين حالا دلِ زينب گواهي مي دهد ...ترسِ نامَحرم پس از يَلِ حرم ، مي ريزد !نَه تو هستي نَه أبالفضل و حسين و حَسنم ...كه عدو برايِ معجر ! به سرَم مي ريزد + نوشته شده در  سه شنبه بیست و دوم فروردین ۱۴۰۲ساعت 17:0&nbsp توسط سعید تاجیک  |  دل نوشته های سعید تاجیک...
ما را در سایت دل نوشته های سعید تاجیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : st69a بازدید : 68 تاريخ : چهارشنبه 30 فروردين 1402 ساعت: 20:26